جدول جو
جدول جو

معنی هرج ومرج - جستجوی لغت در جدول جو

هرج ومرج
فتنه وفساد آشوب، درهم آمیختگی بی نظمی: (خراسان درهرج ومرج افتاد)
تصویری از هرج ومرج
تصویر هرج ومرج
فرهنگ لغت هوشیار
هرج ومرج
آشوب، آنارشی، اختلال، اغتشاش، بلبشو، بی نظمی، فتنه وفساد، هرتی پرتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرج و مرج
تصویر هرج و مرج
درهم و برهم، به هم ریخته، درهم آمیختگی، بی نظمی
فرهنگ فارسی عمید
(هََ جُ مَ)
در محلی گویند که جمعی ناموافق و بی اتفاق برخلاف هم کاری کنند و هر کرا آنچه از دست آید کند. (برهان). شلوغ پلوغ. بلبشو. فتنه و آشوب و بی انتظامی. (یادداشت به خط مؤلف) : خراسان در هرج و مرج افتاد و ملک متزلزل شد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به هرج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هرج و مرج
تصویر هرج و مرج
شلوغ و پلوغ، فتنه و آشوب وبی انتظامی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه طرفدار هرج ومرج وبی نظمی است، آنکه طرفدار بی نظمی وهرج ومرج دراداره امورکشوراست انارشیست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرج و مرج
تصویر هرج و مرج
((هَ جُ مَ))
فتنه و آشوب، بی نظمی، بی قانونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هرج و مرج
تصویر هرج و مرج
آشوب
فرهنگ واژه فارسی سره